#دل_من_دل_تو_پارت_54


ادامه ندادم.. با دیدن یه اکیپ پر از پسر اخمام توی هم شد... طبق معمول روی خودم تعصب نشون دادم... با خشونت پاشدم و گفت:

-خوشگله اینجا تنها چیکار میکنی؟! نمیگی آقا گرگه همچین آهوی نازیو میخوره؟!

-خفه بابا! گم شید بینم!

اون یکی سعی کرد خودش رو بهم نزدیک کنه ولی من راهی واسه فرار نداشتم! دور تا دورم پر بود از پسر با تیپای جلف و خالزنک! خشم توی چشمام شعله ور شد و غریدم:

-چی از جون من میخواین؟! چرا نسل هرچی پسره از روی کره ی زمین محو نمیشه؟! حالم از همتون بهم میخوره!

-اوه عزیزم چقدرم توپت پره!

-به من نگو عزیزم آشغال! راهتونو بکشین برین من عین دخترای دیگه نه جیغ میزنم نه وایمیستم بر و بر نگاهتون میکنم!

به سمت راست رفتم که یکیشون پشتم قرار گرفت لبخندی توی دلم زدم! الاغ منم همینو میخواستم! اون یکی بهم نزدیک میشد تا خواست منو با دستاش بگیره رو زانوهام نشستم و چون ریزه میزه بودم از بینشون فرار کردم و پسره افتاد توی بغل اون یکیی که پشت سرم بود و منم با تموم سرعتم میدوئیدم و 5نفر دنبالم بودن میدونستم اگه کم بیارم فاتحم خوندست! ای خدا چرا این پسرای مزاحم دست از سر من بر نمیدارن؟!به سرعت اسب میدوئیدم!دیدم سایه داره میاد سمتم و داد زدم :

-سایه فرار کن دنبالم بیا بریم .

انگار فهمید موضوع چیه و گفت:

-بریم هتل؟!

-نه نه ول کنمون نمیشن بعد! پاشو بریم یه جایی خودمون رو قایم کنیم!

سری تکون داد و قایم شدیم بعد اینکه رفتن رفتیم توی هتل و بستنیامون آب شده بودن تا حدودی بستنیا رو تند تند خوردیم و نفس نفس میزدیم! همون پیرمرد اومد و گفت:

-چی شده دخترم؟! بیاین اینجا بشینین بینم...

جفتمون نشستیم و برامون دوتا لیوان آب آورد... :

-دوئیدین؟

-بله... پنج تا پسر دنبالمون کرده بودن...

-اینجا خیلی مراقب خودتون باشین... تو هتلای این اطراف چون دختر جوون زیاد هست پسرای علاف واسه مخ زنی زیاد میگردن...

romangram.com | @romangram_com