#دل_من_دل_تو_پارت_3


نفسی عمیق کشید... انگار از حرفم ناراحت شده بود اما محل ندادم حرف حق رو گفتم چه لزومی داره باهاش گرم باشم؟! رئیسمه فقط همین! و تا اونجایی که حکم ادب رو بلدم هیچ وقت یه کارمند رئیسش رو به اسم صدا نمیزنه! با صدای یکم گرفته گفت:

-باشه هر جور راحت آرامش خانم! راستی اگه یه خانومه جوون اومد اینجا بفرستش بیاد دفتر من...

سری تکون دادم و رفت سمت دفترش.آدم عجیبی بود خیلی کاراش عجیب غریب بودن گاهی خشمگین بود گاهی میخواست سوأل پیچت کنه بعضی اوقات هم خودش روابط رو گرم می کرد و زیاد خوشم نمیومد کسی تو زندگیم دخالت کنه! مشکلات زندگی من به خودم مربوط بود و بس! نفسی عمیق کشیدم.. ذهنم مشغول این بود امشب رو کجا بگذرونم! کجا برم دنبال یه خونه؟! آخه مگه به یه دختر مجرد خونه میدن؟! پنج سال بود که داشتم راحت و آسوده زندگی میکردم! درسته سخت بود و اون پیرزن رو به زور تحمل میکردم اما... بازم یه سرپناهی بود واسه خودش! آهی کشیدم و با دیدن یه دختر جوون بلند شدم با اخم و لحن خیلی نا پسندی گفت:

-رئیست کو؟

منم که قربون خدا برم یکی اینجوری باهام حرف بزنه عین الاغ باهاش رفتار میکنم! اخمام رو بردم توی هم و با تموم خشمی که تو چشمم بود گفتم:

-علیکم سلام! شوت شو تو اتاق بغلی منتظر شما بود!

از لحن حرف زدنم پوزخندی زد و همون جور که میرفت:

-بی نزاکت!

سرفه ای کردم و با لحن باحالی گفتم:

-عمه که داری؟! به جانه تو عمته!

دید ول کنش نیستم اول با چپ چپ و اخم نگاهم کرد و منم منتظر بودم یه چیزی بگه تا عین سگ پاچشو بگیرم! اما بدون حرف رفت توی اتاق! پوفی کردم و نشستم ... نمیتونستم هیچ وقت ساکت بشینم خودم و شخصیتی که تا الان سرپا نگه داشته بودمش با وجود اینکه... یه بچه ی پرورشگاهی بودم واسم مهم بود! با ناخنای بلندم ور میرفتم چرا هیچ مشتری پشتری پر نمیزنه؟! حوصلم سر رفت! ولی چه بهتر شاید میتونستم یکم فکر کنم که چه گِلی باید به سر بگیرم اما کنجکاویمم گل کرده بود این دختره اینجا چیکار میکنه؟! اصلا کی هست؟! پریدم پشت در و گوشم رو چسبوندم به در ؛صدای پارسا بود:

-ببین صدف این بازی نیست که منو به شوخی بگیری! تهدیدم میکنی؟ یادت رفته پای خودتم این وسط گیره؟!

صدای پر عشوه و ناز همون دختره که اسمش صدف بود به گوشم خورد:

-امممم! نه بابا؟! پارسا خودت خوب میدونی من چقدر راحت میتونم خودم رو بی گناه جلوه بدم! بگم چرا؟! چون تو از من هیچ مدرکی نداری! هیچ مدرکی!

-شاهد که دارم؟!

-شنیدی میشه همه ی عالم و آدم رو با پول خرید؟! منم از همین روش استفاده کردم عزیزم! پس تلاش بی خودی نکن و نصف اون پول رو به من بده!

- اما قرارمون این نبود صدف! قرار بود یک سوم پول این عملیات بره تو جیب تو!

صدف عشوگرانه خندید! عملیات دیگه چیه؟! منظورشون به چه عملیاتیه؟! وا! خدایا دارم میمیرم از کنجکاوی خدا کنه که بگن! پارسا گفت:

romangram.com | @romangram_com