#دل_من_دل_تو_پارت_19


از دادم آب دهنش رو قورت داد و سری تکون داد سرفه ای کردم و برا جَو سازی اینکه سایه فرار کنه گفتم:

-آهای پسر خوشگله ی ننت!

روی همشون برگشت سمت من! اوهوع! چه اعتماد به نفسی دارن این گولاخ ها! فکر کردن خوشگلن؟! همزمان زدم تو پهلوی سایه و با ناز گفتم:

-تک تک بگین چند سالتونه ببینم کدومتون به دردم میخوره!

نگاه همشون گرگی شد... نگاهی گرگی که هر لحظه موقعیت میخواستن تا منه بره بیوفتم تو دستشون.. نگاهی پر از هوس! همشون قدماشون سمت من کج شد بهترین فرصت برای فرار سایه بود سری کج کردم و سایه فرار کرد یکی از پسرا دوئید سمتش اما میدونستم سایه فلفل تر از این حرفاست! همون پسری که ما دوتا رو لو داد با نگاهی پر از حریصی و لبخندی کاملا زشت گفت:

-اشکال نداره خوشگله! تلافیش رو سر خودت در میاریم!

خودم رو زدم به در خنده! خودم که میدونستم نجات پیدا میکنم چون میدونستم باید چیکار کنم! میدونستم کارم غیر قانونیه اما چاره ای نداشتم یا باید از جونم محافظت می کردم یا باید خلاف انجام میدادم اما شیطونیم گل کرده بود یکم این پسرا رو اسکل تر کنم!تکیه دادم به تیرک برق که از سیمان بود و حفرهای مستطیلی داشت.سرفه ای کردم و با پوزخند گفتم:

-یه سوال! چند سالته جوجو فکولی؟!

پسره که توسط یکی از همیناشون که صداش کرده بود و فهمیدم شهابه گفت:

-من رو میگی؟!

-پ نه پ بوقلمون همسایه رو میگم! تو دیگه جوجو!

چپ چپ نگاهم کرد اما پوست کلفت تر از این حرفا بود که بخواد ککش بگذه! گفت:

-20!

پوزخند زدم:

-به درد نمیخوری ازم کوچیک تری فسقلی!

-اما من با بزرگ بودنت اصلا مشکل ندارم.

-اما من دارم خب!

پوزخند زد:

romangram.com | @romangram_com