#دل_من_دل_تو_پارت_140
-خودش زبون نداره بپرسه؟!
پوفی کردم :
-ببخشید آقا میـون کلامـتون من اتاق شما رو هم باید تمیز کنـم؟!
-آره!
ملودی لبش رو گاز گرفت:
-اما آقا...
-همیـن که گفتم!
از دادش ملودی خفه شد! گوشای منم داشت عربی میرقصیـد از نعرش! صداش آروم تر شد:
-اما و ولی هم نداره حالا هم هر جایی که میخواین برین !
همه رفتن و فقط من و بانو موندیـم آدرین اخماش توی هم بود اما با بانو با ملایمت صحبت میکرد بانو خواست حرفی بزنه که آدرین گفت:
-میدونم بانو خودم میفرستم بچها بیان دنبالت بری یکم بگردی میدونم خسته شدی اینقدر اینجا موندی... خودت رو پا بند اینجا نکن... شب هم میتونی بری آپارتمانه من با رانندم هر جا که میخوای برو!
یه تای ابروم پرید بالا! خیلی کانالای مختلفی داره هر دقیقه روی یه کاناله! بانو لبخندی زد:
-ممنونم آقا...
-چند بار بگم به من نگو آقا بانو؟!
-نمیخوام تفرقه ای بیوفته آدرین جان حالا هم برو که دیرت میشه...
سری تکون داد و اومد رو به روی من ! ای خدا باز شروع کرد به داد زدن با خشونت گفت:
-امیدوارم حرفام تاثیر گذار باشه روت واگرنه خودت رو برای غذای سگا بودن آماده کن... از بانو بپرس.. من شوخی ندارم با کسی!
فقط نگاهش کردم و حرفی نزدم! آدرین رفت و بانو نفسی راحت کشید:
romangram.com | @romangram_com