#دل_من_دل_تو_پارت_135


شونه ای بالا انداختم:

-خب نشنیده باشین من چیکار کنم؟! مهم اینه سلام کردم!

یه قدم جلوتر اومد خواستم یه قدم عقب برم محکم دستم رو گرفت! قلبم از سینم داشت میرفت تو حلقم! اونقدری بهم نزدیک شده بود که عطر تلخش داشت خفم میکرد... با خشم تو چشمام نگاه کرد و غرید:

-با من یکی به دو نکن بد میبینی! یادت باشه از این به بعد عین آدم بلند سلام میگی! فهمیـــدی؟!

-عین شما نفهم نیستم !

فشار دستش داشت دستم رو میشکوند جوری دستم رو پیچ داد که نزدیک بود جیغ بزنم! گفتم:

-هو! این دستِ ها با دستگیره ی در اشتباه گرفتی دستمو؟!

دستم رو پیچوند و خودش پشت سرم بود! سرش رو به گوشم نزدیک تر کرد:

-فقط... یک بار دیگه... گستاخی ازت ببینم خودت رو با مردهای قبرستون یکی بدون!

محکم دستم رو ول کرد و رفت پام رو از حرص کوبیدم روی زمین! گفتم:

-گوریل انگوریله زشت!

روی پلها بود سرش چرخید سمت من:

-نشنیدم چی گفتی!

-همون بهتر که نشنیدی شما!

و با حرص از اون جا جیم شدم! دستم درد می کرد.. آستین سرافونم رو کشیدم بالا ای خدا بگم چیکارت کنه؟! الهی بکشتت از روی زمین محو شی... دستم کبود شد تو این دو دقیقه! انگشتم رو کشیدم روی دستم..دستم سوخت لبم رو گاز گرفتم تا جیغ نزنم... بانو اومد نزدیک تر و با دیدن دستم با تعجب گفت:

-دستت چی شده مادر؟!

-از اون غول بی شاخ و دم بپرس زد دستم رو شکوند!

-الکی که این کارو نمیکنه! تو چی گفتی بهش؟!

romangram.com | @romangram_com