#دل_من_دل_تو_پارت_134


-هد بندم کجاست بانو؟!

-هد بند میزنی دخترم؟!

-بله...

لبخندی کنج لبش بود معنیش رو درک نکردم و تلاشی هم واسه فهمیدنش نکردم... هد بندم رو زدم و تا یکم بالا تر از پیشونیم گذاشتمش و شالمم گذاشتم روی سرم و اجازه معلوم شدن جایی از بدنم و موهام رو ندادن.... توی آینه لبخندی زدم و بانو یه تای ابروش پرید بالا:

-میخوای آرایش کنی آرامش جان؟!

-نه بانو! از آرایش متنفرم! ساده بودن رو ترجیح میدم؛ بریم پایین بانو؟ بریم الان گوریل انگوری اخمو بر می گرده!

بانو واسه ی اینکه نخنده لبش رو گاز گرفت:

-جرئت داری این رو جلو روش بگی؟!

عاقل اندر سفینه نگاهش کردم:

-معلومه! مگه کیه ؟! حالا اگه بهش نگفتم آرامش نیستم!

-کمتر دنبال دردسر بگرد بیا بریم! اوه اومد صدای ماشین میاد بدو بریـم بفهمه بهت اجازه ی استراحت دادم پوستم رو میکنه!

-بیجا میکنه! احترام به بزرگ تر واجبه!

-همیشه هم بهم احترام میزاره...

یه تای ابروم پرید بالا.. شونه ای بالا انداختم و همراهش به پاییـن رفتم دست برو بچ درد نکنه همه چیزشون آماده بود! گرسنم نبود... نمیدونم واقعا من چه جوری زندم؟! با صبحونه فقط مونده بودم! نفسی عمیق کشیدم و پا به پای بانو میرفتم! کنارش وایسـتادم و انگار رئیس جمهور داره میاد! پوفی کردم و دست به سینه موندم... توی آینه به خودم خیره شدم لباسم خیلی بهم میومد؛پوشیده و ساده ولی شیک! آدرین با دو تا مرد دیگه اومد اون دو نفر بیرون سر پا موندن و فقط خودش وارد شد... همه با کلی احترام بهش سلام کردن و من خیلی آروم بهش سلام کردم همه رفتن و خودش تا نصف رفت برگشت:

-تو!

یه تای ابروم رفت بالا:

-من؟!

-آره تو... صدای سلامت رو نشنیدم!

romangram.com | @romangram_com