#دل_من_دل_تو_پارت_12
-نه خاله از قبل در من وجود داشت بروز نمیدادم قبوله؟!
سری تکون داد و «باشه ای» گفت قهوم رو که خوردم ساحل اومد بیرون! شال قرمز گذاشته بود و موهای عسلیش رو کج ریخته بود برق لب قرمزی روی لبای پروتزیش! چشمای کشیده ی قهوه ای ریمیل زده بود در حد جنیفر لوپز پشت مژهاش هم خط چشم غلیـظ اوف!!! با خنده گفتم:
-اوه لالا مادمازل شماره بدم؟
چشم غره ای رفت:
-به هر کسی شماره نمیدم!
-باشه منو بگو میخواستم از ترشیدگی درت بیارم!
خاله و سایه خندیدن و ساحل حرص میخورد جواب داد:
-توکه خودت 21 سالته به فکر خودت باش!
-پسرا تا 30 سالگی فرصت دارن بابا!
-ینی تو پسری؟! از قیافتم مشخصه!
-مگه قیافم چشه؟! به این خوشگلی!
-اعتماد به نفست تو حلقم! مامان من دارم میرم بیرون باشه؟
- کمال همنشین در من اثر کرد!
خاله با خنده سری تکون داد و ساحل رفت خاله گفت:
-هر وقت تو کم بیاری امام زمان ظهور کرده!!! قهوت تموم شد؟ پاشیم بریم بالا!
خندیدم سری تکون دادم بلند شدم و خاله هم بلند شد مانتوش رو تنش کرد و سایه هم شالی روی سرش گذاشت و رفتیم طبقه ی بالا... لبخندی زدم و رو به روی خونه ای که به اصطلاح مال خودم بود یه نفر دیگه هم زندگی می کرد خاله در خونه رو باز کرد و هر سه تامون وارد شدیم.جونم خونه!!! اگه یه آدمی که آلرژی داشته باشه رو بیاریم اینجا فکر نکنم زنده برگرده بیرون!!! یک تُن خاک نشسته رو همه چی! خاله لباش کج و لوچ شد:
-فک کنم یک قرنی میشه اینجا نیومدم!!! ببخشید عزیزم نمیدونستم اینقدر اوضاع تمیزگیش خرابه واگرنه قبل اینکه بیای یه دستی روش میکشیدم!
لبخندی زدم گفتم:
romangram.com | @romangram_com