#در_چشم_من_طلوع_کن_پارت_10

- تو رو خدا مراقب خودت باش. دیگه سفارش نمی كنم





- جون من دوباره شروع نكن.

- به محض اینكه رسیدی زنگ بزن.





- بسه دیگه، دارم دلشوره می گیرم.





منصور چند بـ ـوسه ی آبدار به گونه ی فرزندش زد و بی رغبت او را به آغـ ـوش غزاله سپرد و با نگاهی نگران گفت :

- كاری نداری؟

- نه، مواظب خودت باش. تنبلی نكن، غذا فقط گرم كردن می خواد. غزاله انگشت به سمت منصور نشانه رفت و با تحكم و بریده افزود بیرون .....چیزی .....نمی خوری..... اگه حوصه ات سر رفت برو خونه ی مامانم یا هادی، تنهایی زیاد خونه نمون. منصور لبخندی زد و برای قوت قلب همسرش گفت : این مسافرت امتحان خوبیه.هردومون یه تجربه ی جدید بدست میاریم، من دوری و تحمل می كنم تو هم سفر رو تجربه می كنی. پلیس راه كرمان – باغین محل كنترل اتوبـ ـوسها بود. راننده صفحه ای برداشت و به همراه دفترچه ی ثبت ساعت، پیاده شد. چند دقیقه ای مقابل باجه معطل كرد تا آنكه مجدا به اتوبـ ـوس بازگشت و اتوبـ ـوس به راه افتاد. به مجرد حركت اتوبـ ـوس، مرد كهنسالی صدا به صلوات بلند كرد. پیرمرد با عناوین مختلف صلوات داد و مسافرین هر بار با صدای بلند همراهیش كردند.





رفته رفته غزاله احساس می كرد تحمل هوای سنگین اتوبـ ـوس برایش مشكل شده است، دل آشوبه كمی بی قرارش كرده بود. قرص متوكلوپرامید هم اثر نكرده بود. با پذیرایی مهماندار بی معطلی جرعه ای از نوشابه اش را نوشید و پشت سر هم نفس عمیق كشید و سر به پشتی صندلی تكیه داد و برای آرامش بیشتر چشم بست. اتوبـ ـوس از گدار پر پیچ و خم خون كوه گذشت و شهرستان كوچك برد سیر را پشت سر گذاشت.





با پیشروی اتوبـ ـوس تحمل غزاله كمتر شده بود ، احساس می كرد دل و روده اش بالا می آید. ماهان را روی صندلی خواباند، نایلون فریزری از كیفش بیرون آورد. كلافه و عصبی شده بود. كلنجار رفتن هم فایده ای نداشت. بی طاقت بلند شد و خود را به راننده رساند.





- حالم خیلی بده ... می شه توقف كنید.





راننده در آیینه زل زد . غزاله رنگ به رو نداشت، از این رو با دلسوزی پرسید :





- چت شده بابا؟





- گلاب به رو، حال تهوع دارم. می شه نگه دارید؟





- بذار برسیم به یه پاركینگ، به روی چشم.





غزاله دست جلوی دهانش گرفت و به صندلی خود بازگشت، اما آرام و قرار نداشت تا آنكه صدای زن جوانی در گوشش پیچید : "خانم!" غزاله سر چرخاند بین دو صندلی، زنی جوان و گندمگون از لابلای صندلی سر جلو آورد.






romangram.com | @romangram_com