#چشمان_سرخ_آبی_پارت_93
آدریان با لحنی کلافه و پریشان پاسخ داد:
- تو نمی فهمی آیدن. من ترجیح می دم اون بمیره تا اینکه اینطوري زنده باشه ... تو نمی فهمی چی می گی
... اون همه چیز رو از دست می ده آیدن.
- خواهش می کنم آدریان.
آدریان مستحکم و متحکمانه پاسخ داد:
- به هیچ وجه بهتون این اجازه رو نمی دم.
شدت لرزش بدن رزا چند برابر شد. عرق سردي تمام صورتش را خیس کرده بود. آیدن فریاد زد:
- منتظر اجازه تو نمی مونیم.
سپس با حداکثر سرعت ممکن پیش از آنکه آدریان فرصت هرگونه واکنشی را داشته باشد. محتویات گیلاس را
در دهان رزا خالی کرد. رزا نفس عمیقی کشید و ناگهان خاموش شد. هیچ علامت حیاتی اي در بدنش دیده
نمی شد.
آدریان فریاد زد:
- تو چی کار کردي آیدن؟ مرگ براش بهتر از کاریه که تو کردي ...
- من فقط خواستم نجاتش بدم.
- اون اینجوري نجات پیدا نکرد ... تو زندگی اونو کشتی ... نمی فهمی. زندگی با خون تکشاخ همه چیزو ازش
می گیره ... اون فقط زنده می مونه اما زندگی نه ... روحش از هم پاشیده میشه. اون از این به بعد هیچی نداره.
آیدن دستی به موهاي رزا کشید و گفت:
- تو ترجیح می دادي اونو مرده ببینی آدریان ...
- آره مرده اون بهتر از زنده بودنش با خون تکشاخه.
romangram.com | @romangram_com