#چشمان_سرخ_آبی_پارت_90
صداي ضعیفی شنیده شد:
- آره خونه ام. بیا.
آیدن وارد خانه شد. همه چیز شکسته و به هم ریخته بود. آدریان به تخت اشاره کرد. رزا زخمی و نیمه جان
روي تخت افتاده بود. صورتش زخم هاي ریزي برداشته بود و زخمی عمیق و خونین بالاي سینه اش دیده می
شد. آدریان در حالی که به آرامی می گریست گفت:
- به خاطر من این بلا سرش اومد. اون یه بار دیگه براي من به خطر افتاد. براي کسی مثل من که ارزش وقت
گذاشتن هم نداره.
آیدن با درماندگی پرسید:
- چه اتفاقی افتاد؟
- اونا اومده بودن منو ببرن.
- کیا؟
- الف ها.
- اما رزا خون آشامه. زخم هاش باید ترمیم بشه.
آدریان از جا برخاست و کنار تخت زانو زد. دست زخمی رزا را روي سینه اش گذاشت و به گریه هایش ادامه داد.
آیدن بی قرارانه گفت:
- جواب منو بده آدریان.
آدریان چشمان سرخ و خیسش را به آیدن دوخت:
- شمشیرهاي دست ساز الف ها یه زخم عادي نمی زنه. الان یه هفته اس که داره جلوي چشمهاي من به
مرگ نزدیک می شه.
romangram.com | @romangram_com