#چشمان_سرخ_آبی_پارت_72


کردم تربیت شدي. الآنم مثل یه پسر خوب با من برگرد خونه.

آدریان با اخم هاي گره کرده رو به الویس گفت:

- نه ... اون همه چیز رو شنیده. نمی تونی بدون توضیح پنهانکاریت از اینجا بري ... چرا بهش نگفتی؟

الویس با لحن ملایمی پاسخ داد:

- مگه حالا که تو گفتی فرقی کرد؟ اون باور نمی کنه ...

- نه اشتباه می کنی ... اون خیلی خوب باورش کرده. فقط داره به در و دیوار می زنه تا انکارش کنه به خاطر

اینکه یه جایی توي وجودش اون انسانه ... واسه همین مدام انکارش می کنه.

- آدریان برخلاف اونچیزي که تو فکر می کنی ، آیدي کوچولوي من کاملا یه انسانه.

- الویس نگو که نمی دونی اون تمایل به خون داره ... نگو که نمی دونی حواس اون فعالن. نگو که نمی دونی

اون قدرتمنده درست مثل یه خون آشام یا شاید بیشتر.

الویس با تعجب به آیدن نگاه کرد. اندام نحیف آیدن به هیچ وجه گویاي آنچه که آدریان ادعا می کرد نبود.

الویس پرسید:

- اون درست می گه آیدن؟ تو تمایل به خون داشتی؟

آیدن با شرمندگی سر تکان داد. آدریان با حرارت گفت:

- دیدي الویس ... همونطور که پیش بینی کرده بودم بدنش یه خون آشام کامله اما روحش انسانه ... اون از

هیچ آدمی تغذیه نکرده ... شاید اصلا تغذیه نکرده ...

آیدن با صداي ضعیفی گفت:

- چرا ... من از پاتریک خون نوشیدم و یه بارم از کیسه ذخیره خون ... خون انسان ... اما تمایلی به خون انسان

نداشتم هیچ وقت.

romangram.com | @romangram_com