#چشمان_سرخ_آبی_پارت_67
آیدن نگاهی به محتواي سبز رنگ لیوان انداخت و گفت:
- این دیگه چیه؟ لجن دم کشیده الف ها؟
- بهت گفتم که خوشمزه اس. نگران نباش خطرناك نیست.
آیدن جرعه اي از نوشیدنیش را با اکراه خورد. لبخندي از سر شگفتی زد و گفت:
- فکر نمی کردم الف ها بتونن از لجن همچین نوشیدنی خوشمزه اي درست کنن.
- اون لجن نیست آیدن. یه جور گیاه خارداره. با کمال تعجب توي این جنگل هم رشد می کنه. تکشاخ ها
گاهی از اون می خورن. البته مزش براي آدمها اینجوري نیست. قواي چشایی تو قویه.
آیدن سکوت کرد و به جنگل خیره شد. باورش نمی شد که از مدرسه و دنیاي مدرن به ناگاه وارد جهانی شده
است که در آن از الف ها سخن می گفتند.
- نمی تونم باور کنم آدریان ...
- یه چیزي بگم؟ من نمی تونم تو رو باور کنم.
- منظورت چیه؟
- روزي که تو به دنیا اومدي ... همه افسرده بودن ... مادرت یه نوجوون هیجده ساله بود و پدرت هم فقط چند
ماه ازش بزرگتر ... من الویس رو دورادور می شناختم. اون تنها خون آشامی بود که توي دورهام زندگی می
کرد. ما اولین بار وقتی همدیگرو دیدیم که اون دنبال اسب هاي دورگه می گشت. الان یکیش رو داره ...
- اون اسب ها چی هستن؟
- دورگه ان ... تکشاخ ها معمولا تولید مثل نمی کنن ... هیچ کس نمی دونه اسب هاي برایت یا همون دورگه
ها چطور بعضی از خصوصیات تکشاخ ها رو دارن ... انگار که دورگه اسب معمولی با تکشاخ ها هستن ... اما این
نمی تونه حقیقت داشته باشه ... چون همونطور که گفتم غیر ممکنه تکشاخ ها تولید مثل کنن.
romangram.com | @romangram_com