#چشمان_سرخ_آبی_پارت_52
گفت:
- اما ...
آدریان این بار تقریبا فریاد زد:
- بهت گفتم از اینجا برو آیدن.
آیدن با قدم هاي کوتاه به سمت در رفت. آدریان ادامه داد:
- همین مسیر خونه منو مستقیم می ري. به اولین چشمه که رسیدي به سمت راست برو ... همون راه رو ادامه
بده به جاده می رسی ...
آدریان نفس عمیقی کشید و گیلاسی پر از همان مایع نقره فام عجیب را یکجا نوشید. آیدن نیم نگاهی به
گیلاس خالی انداخت و از خانه بیرون رفت. آدریان با تاکید شدیدي گفت:
- به الویس بگو اون تحت نظره. گاهی هم تحت تعقیب ... بهش بگو مراقب باشه.
- کی داره الویس رو تعقیب می کنه؟ ...
- وقت ندارم کامل برات توضیح بدم فقط بدون که الویس تخلف کرده ... برخلاف قوانین رفتار کرده ... اون در
خطره.
آیدن نگران شد. نمی دانست چطور به الویس درباره خطر بگوید.
- اما آدریان اون حرف منو باور نمی کنه. فکر می کنه دیوونه شدم. آخه چی بهش بگم. اصلا چطور براش
توضیح بدم؟
- فراموش نکن آیدن الویس فقط تظاهر می کنه که باور نمی کنه. تو بهش بگو فقط بگو تحت تعقیبه. خودش
متوجه میشه گرچه ممکه انکارش کنه ... آیدن در ضمن به نظرم دیگه وقتش رسیده تو خیلی چیزا رو بدونی و
بفهمی ...
romangram.com | @romangram_com