#چشمان_سرخ_آبی_پارت_49


- فکر می کنه؟ مگه میشه اشتباه کنه؟

- آره میشه ... میشه دربارش حرف نزنیم.

آیدن ساکت شد و به چهره رنگ پریده و جذابی نگریست که موهاي لخت و سیاهش روي پیشانی تاب می

خورد. به نگاه اندوهباري که غرق در تنهایی اي بی پایان بود.

- چرا تنهایی آدریان؟

- سوالت خیلی شخصیه آیدن. میشه درباره من اصلا حرف نزنیم ... میشه اینقدر نپرسی من کی بودم یا چی

هستم؟ چی می خورم و چطور زندگی می کنم؟ چرا تنهام. .یا هرچیز دیگه اي ... از من نپرس.

آیدن حیرت زده به چشمان سرخ و غمگین آدریان خیره ماند. استیصال و درد از نگاهش می بارید. آیدن نمی

فهمید چرا اینقدر دلش براي آدریان می سوزد. نمی فهمید چه چیز پشت این نگاه او را نسبت سرنوشتش

کنجکاو می کند؟

آدریان* رنج می کشید و واضح بود که نمی تواند خود را به عنوان آنچه که هست بپذیرد. درست مانند آیدن که

نه می دانست کیست و نه تحمل آنچه که بود را داشت.

***

به معناي قسمت تاریک ... یا نیمه ي تاریک نامی با ریشه سلتی که هم براي مونث و هم مذکر Adrian *

به کار می رود.

Adrian, Adrien

The Dark One

***

آدریان روي صندلی گهواره اي کنار شومینه نشسته بود و به آ تش نگاه می کرد. باز تاب رقصان شعله ها ي

romangram.com | @romangram_com