#چشمان_سرخ_آبی_پارت_48


ایستاد. آیدن با دقت گوش داد. از پشت در صداي خس خس به گوش می رسید. آدریان دستانش را به نشانه

سکوت بالا آورد. آیدن سکوت کرد. انگشتی دوباره به در کوفته شد.

آدریان پاسخی نداد. صداي دخترانه اي از پشت در صدا زد:

- تظاهر نکن خونه نیستی آدریان ...

آدریان با لحن کلافه اي فریاد زد:

- تظاهر نمی کنم خونه نیستم رزا ... واقعا خونه نیستم.

- جالبه که خونه نیستی ... درو باز کن می خوام به خونه خالی سر بزنم.

- از اینجا برو رزا ... باور کن وقت مناسبی نیست.

صداي گامهایی که از در دور می شدند به گوش رسید. آیدن دهان باز کرد تا حرف بزند اما آدریان بلافاصله او

را به سکوت دعوت کرد و طوري که آیدن بتواند لب خوانی کند گفت:

- می شنوه.

آیدن ساکت شد. پس از چندین دقیقه آدریان گفت:

- خوبه ... حالا حرفتو بزن ... به اندازه کافی دور شده.

- هیچی می خواستم بگم که فکر می کردم تو تنهایی ...

- آره تنهام.

- پس اون دختره.

- من رزا رو اصلا به حساب نمیارم.

- چرا ظاهرا اصرار داره بهت سر بزنه.

- اون یه دختر ساده لوح و سطحیه که فکر می کنه عاشق من شده. .

romangram.com | @romangram_com