#چشمان_سرخ_آبی_پارت_4
در مناطق مختلف باعث شده بود آیدن نتواند با هیچ کس دوست شود. تنها دوست نزدیکش در طول این سالها
رز ، دختر دکتر فرانک بود که حالا آیدن مجبور شده بود تا او را هم به همراه پاریس ترك کند. با خود فکر کرد
باید به رز زنگ بزند. رابطه آنها شایسته یک خداحافظی زیبا تر بود اما بلافاصله فکر کرد کشاندن رز تا فرودگاه
جز تلخی چیزي به همراه ندارد. شاید بهتر بود اصلا به رز خبر نمی داد. در ذهنش زمانی را تجسم کرد که رز
براي دیدنش بیاید و با خانه اي خالی رو به رو شود. فکر کرد برایش نامه و یا حتی یادداشتی بگذارد و یا بفرستد
اما احساس تلخ غریبی او را از اینکار باز داشت. او فقط باید می رفت. بدون هیچ توضیحی. در حقیقت حرفی و
یا توضیحی براي گفتن نداشت.
لباسهایش را که جمع کرد. سراغ کتابخانه اش رفت. پشت همه کتابهاي علمی ریاضی و نجوم چندین کتاب
وجود داشت که آیدن تلاش می کرد تا از دیدرس الویس دور بماند.
افسانه خدایان
موجودات خیالی
شاخه زرین
روانشناسی و کیمیاگري
ارباب حلقه ها
نارنیا
آتلانتیس
و حتی:
بلندي هاي بادگیر
و هري پاتر!
romangram.com | @romangram_com