#چشمان_سرخ_آبی_پارت_33


- خب ... کنار میز همتون سه تا آنتی کر**** قرار داره و دو تا تیغ استریل صفحات آزمایش رو هم آیدن

بینتون تقسیم می کنه. آیدن ... به هر میز یه صفحه.

آیدن از جا برخاست و صفحات را تقسیم کرد. صداي دکتر دورانت را شنید که می گفت:

- جرج. . پسرم تو تنهایی؟ خب اولاین. تو و جرج کار کنید. می مونه آیدن. . می دونم از تو خوشش میاد

اولاین! اما قول می دم من و اون با هم کنار بیایم.

آیدنابرویی تاب داد و اخم کرد. چرا دورانت فکر می کرد آیدن از اولاین خوشش آمده است اما با این وجود از

عمق جان خدا را شکر کرد که مجبور نیست تمام کلاس را عذاب بکشد و کنار میز دکتر دورانت نشست.

دکتر دورانت رو به آیدن گفت:

- اول من شروع می کنم.

تیغ را برداشت و سر انگشتش را برید. بوي تند و زننده خون به مشام آیدن رسید. انتظار داشت همان عطش و

تمایلی که در قبال اسب داشت به سراغش بیاید اما این اتفاق نیفتاد. بوي تند خون تنها کمی آزارش می داد ،

بدون هیچ تمایلی به نوشیدن. چون تقریبا همه کلاس سر انگشتانشان را بریده بودند به جز اولاین.

دکتر دورانت ادامه داد:

- حواست به اینجا هست آیدن؟ حالا آنتی کر هاي مختلف رو روي خون امتحان می کنیم. اها با این واکنش

مثبت ... گروه خونی من اینه. حالا تو مال خودت رو امتحان کن. B . داد

آیدن سر انگشتانش را برید. خون سرخ روشنی قطره قطره از آن جوشید و روي صفحه ریخت. آیدن آنتی کرها

را امتحان کرد. خون اصلا با هیچ کدام ترکیب نمی شد. گویی از هم فاصله می گرفتند درست مانند دو قطب

هم نام آهنربا.

دکتر دورانت با تعجب گفت:

romangram.com | @romangram_com