#چشمان_سرخ_آبی_پارت_23


در مدرسه افتاد. دختري درباره غیرطبیعی بودن او می دانست. خود دختر هم چندان عادي نبود. آیدن بیشتر به

فکر فرو رفت. شاید آن دختر ناشناس می توانست پاسخ درستی به تمام سوالاتی دهد که از مدتها پیش در ذهن

آیدن می چرخید.

شاید دختر می دانست چرا آیدن سریع و قدرتمند است؟ شاید دختر می دانست که آیدن چطور تمام احساسات و

افکارش را تحت کنترل می گیرد؟ چرا زخم هاي آیدن زودتر از حالت عادي در یک انسان بهبود می یابد؟

آیدن می توانست طیف هایی از نور را تشخیص دهد که براي چشم غیر مسلح معمولی و گاهی حتی براي

پیشرفته ترین دستگاه هاي تجزیه نور نیز قابل رویت نبود و نتیجه آن ، دیدن رنگ هایی بود که آیدن هرگز

براي آنها نامی یاد نگرفته بود.

- مدرسه چطور بود آیدي کوچولو؟

الویس در حالی که زین اسبش را محکم می کرد ، این سوال را از آیدن پرسید. آیدن هم با بی حوصلگی پاسخ

داد:

- خیلی خوب نبود. .مدام درباره اسم و فامیل عجیبم سوال می پرسیدن.

- ریشه لهستانیت جواب همه سوالها بود ...

- درباره اسمم چی؟ معنیش چیه؟

- مگه فرقی هم می کنه؟

- براي خودت فرقی نداره؟

الویس شانه بالا انداخت و گفت:

- نه ... چه فرقی. .من می دونم که الویس اسم یه نیمه خدا بوده که با یه رب النوع ازدواج می کنه ...

- این اسم رو کی برام گذاشت؟

romangram.com | @romangram_com