#چشمان_سرخ_آبی_پارت_108


آمده بود.

پیش از آنکه سوار موتورسیکلتش شود، براي آخرین بار به خانه خالی چشم دوخت. دریاچه و کلبه کوچک

انتهاي راه خاکی را از نظر گذراند و به راه افتاد.

اولین سوالی که در مواجهه با آدریان با آن رو به رو شد این بود:

- خیلی دیر کردي ... چرا؟

آیدن موتورسیکلتش را داخل خانه آدریان گذاشت و گفت:

- یه کم سخت خداحافظی کردم.

رزا پرسید:

- با چی با خونه ي خالی؟

آیدن نگاه تندي به او انداخت و پاسخ داد:

- نه با خاطرات کوتاه و تلخی که توي اون خونه داشتم.

رزا مثل همیشه لباس عجیبی پوشیده بود که او را به پرنسس جشن هاي هالووین شبیه می ساخت. آدریان هم

با تی شرت سفید و آستین بلند و یک شلوار جین زخیم و خاکستري رنگ چندان عادي به نظر نمی رسید چون

شنل سفري تیره اي روي لباسهایش به تن کرده بود. تنها آیدن و رابرت با پوشیدن شلوار جین و سوییشرت

مانند انسان قرن بیست و یک رفتار کرده بودند. اما همگی در پوشیدن کفش هاي اسپرت توافق داشتند ، به جز

رزا که ظاهرا تشخیص داده بود یک صندل جلو بسته زنانه بسیار برازنده تر است.

آدریان ابرویی تاب داد و گفت:

- چهارتا اسب براي چهار نفرمون.

آیدن چهره اش را به هم ریخت و گفت:

romangram.com | @romangram_com