#چشمان_سرخ_آبی_پارت_102
آدریان با تاسف نگاهی به آیدن انداخت. خون تکشاخ تو بدنش تقلیل شده ... عجیب نبود که اون همه
احساساتی شده بود.
- یعنی چی؟
آدریان درحالی که محتواي نقره فام کوزه اي سفالی را درون جام می ریخت گفت:
- خون تکشاخ هر احساسی رو از جمله درد ، اضطراب ، ترس ، عشق ... همه چیز رو براي ساعت ها خاموش
می کنه. مثل یه جور مواد مخدر قوي. به محض تقلیل خون تکشاخ دوباره احساسات بد ، درد ، ترس و اعتراض
همه وجودش رو می گیره. اون هنوز در حال تبدیله. بیشتر از هر زمانی به خون احتیاج داره تا یاد بگیره کنترلش
کنه.
- مثل تو که کنترلش می کنی ...
- آره. احتمالا براي اون آسونتر باشه. به هرحال اون خون آشام بوده.
سپس درحالی که سعی می کرد رزا را وادار به نوشیدن خون کند ، ادامه داد:
- البته عطش و شهوت نوشیدن از تکشاخ باید براي اون خیلی شدیدتر و قوي تر باشه ... درست به همون دلیل
که ...
آیدن ادامه داد:
- خون آشام بوده.
رزا به اصرار و جبر آدریان جرعه اي از جام نوشید. اندك اندك از شدت ضعفش کاسته شد و حالش رو به
بهبودي رفت. آدریان سر رزا را در آغوش کشید و گفت:
- متاسفم رزا ... چاره اي نداشتم.
رزا نیم خیز شد و به بازوان آدریان تکیه داد.
romangram.com | @romangram_com