#چشم_هایی_به_رنگ_عسل_پارت_21

Oh, good day madam . it is to meet you

- اوه، روز بخیر خانم .از آشنایی با شما خوشحالم!

Thank you,it is nice to meet you.too

- متشکرم، من از آشنایی با شما خوشحالم !

باز با سماجت مرا مخاطب قرار داد:

I don,t think you know our language,but I should say it again that your face is realy admirable.

- من تصور نمیکردم شما به زبان ما آشنایی داشته باشید ، ولی بازم می گم که زیبایی شما ستودنی است .

چقدر حرصم گرفت! دلم میخواست با مشت به دهانش بکوبم! مردک بی ادب پر رو! با خونسردی، حرفش را نادیده گرفتم و گفتم:

However I hope our negotiation will be acceptable.i wish you a good day

- بهر حال امیدوارم نتایج مذاکرات رضایت بخش باشه .براتون روز خوشی رو آرزو می کنم!

مرد باز هم سری بعنوان احترام تکان داد و با نگاهی مشتاق و پر از تحسین جواب داد:

Thank you miss, I have our business relatines will last for ages.

- متشکرم خانم! امیدوارم که روابط کاری ما سالها ادامه داشته باشه .

سپس دست آقای متین را که همچنان مبهوت و متعجب به این گفتگو گوش میکرد، فشرد و از بستن قرار داد با شرکت ما، ابراز خوشحالی کرد و پس از گفتن روز بخیری، شرکت را ترک کرد .آقای متین با همان بهت و ناباوری کنارم ایستاد و گفت:

- بهتون تبریک می گم! شما به زبان انگلیسی بسیار مسلط هستید!

تشکر کردم و توی دلم گفتم: « این مسئله که اینقدر تعجب نداره؛ فکر کرده فقط خودش بلده!»

بعد هم همکارها بودند که بنوعی تحسینشان را ابراز کردند .بلافاصله به انجام کارم مشغول شدم .

همه همکارها یکی یکی خداحافظی کرده و رفتند. الهام هنگام رفتن نگاه عجیبی به من انداخت که از آن سر در نیاوردم .کارم که به اتمام رسید ، نگاهی به ساعتم انداختم .هنوز یکساعت تا پایان وقت مانده بود و من همچنان اضافه کاری میکردم. با عجله چند کپی از لیستها گرفتم و هرکدام را در پرونده مخصوص خود، در اتاق بایگانی قرار دادم و مابقی را در پوشه ای گذاشتم، به اتاق آقای متین رفتم و پس از نواختن چند ضربه به در، وارد شدم .سرش را از روی پرونده زیر دستش بلند کرد و لبخندی بر لب نشاند:

- بفرمایید .

جلو رفتم و پوشه مربوطه را روی میز قرار دادم.

- شبتون بخیر آقای متین .این همون کپی هاییه که میخواستید .اگه امر دیگه ای ندارید من هم مرخص بشم؟


romangram.com | @romangram_com