#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_96
-چرا؟
-چی چرا؟
-چرااینقدنگرانشی؟
-من یه آدمم!
-ولی دارینوشی که من میشناسم خیلی وقته حس انسان دوستانشوتوقبرستون خاک کرده..غزل برات مهمه؟
-چرامیپرسی؟
-چون توبرای اون خیلی مهمی!
(غزل)
دستی به لباس های براق توی تنم کشیدم..امشب بیش ازاندازه زیباشدی غزل! پیراهنی دنباله داربه رنگ نقره ای،موهای مشکیموموج داده بودموساده روی شونه هام رهاکرده بودم...دارینوش اینطوری دوست داره،ساده وبدون آرایش،ادکلن خنکموبرداشتموروی گردنم زدم،عطره مورده علاقه ی دارینوش!غزل زندگی می کنه برای دارینوشش،مردی که فاقداحساسات ومحبت بود،مردی که ازهمون روزاول هم برام جذاب وخواستنی بود! .......کناره بابانشستم،دارینوش بااخمای درهم به صورتم زل زده بود،هنوزهم حرکاتش روتشخیص نمیدادم،رویابالوندی بین مهمونامی رقصیدوگاهی هم به دارینوش نگاه می کرد،بادلتنگی دستامودوره بازوهای باباحلقه کردموخودموبراش لوس کردم.
-بابایی خوشتیپم چطوره؟
-وروجک بابابزرگ چی؟سلام میرسونه؟
-نگوبابابزرگ،من هنوزخودم عادت نکردم بگم بابا،یکم واقع بین باش،ازجوونای بیست ساله هم خوشتیپ تروجذاب تری!
romangram.com | @romangraam