#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_95


بتیس-حتی به خاطره نجات جون آدم بی لیاقتی مثل توحاضرشدزنم بشه..

-خفه شو نامرددددد،خفه شوپست فترت!زربزنی زندت نمیزارم،هم نفس حروموتورو ومیگیرم هم اون عموی بی همه چیزت ووو....

(دامون)

باابروهای گره خورده ودست های مشت شده به سمت میزم اومد،شک نداشتم که فهمیده بود..

دارینوش-چرابهم نگفتی؟اومدم که فقط همینوبشنوم...

-اگه میفهمیدی کاریومی کردی که وقتش نبود..

باتمام قدرت مشتشوکوبیدبه میزم-به قیمت نابودشدن دخترت؟چون بچه ی یکی دیگه بودککتم نگزیدکه بهش ......غیرت نداشتی که ..

باسیلی که بهش زدم حرف تودهنش ماسید..

-این همه سال زیره بال وپرم بزرگت کردم که بهم بگی بی غیرت؟مثلاتوکه باغیرتی می خواستی چیکارکنی؟میرفتی چاقومیزاشتی روگلوش وگندمیزدی به تمام تلاش های چندسالمون،که چی بشه؟آبروی ریخته شده ی دختره منوجمع کنی؟اینطوری هم خودت ونابودمی کردی هم غزل وهم منو...بهت نگفتم تاامروزکه بفهمی ودستت بازباشه تاهرجورکه می خوای شکنجش کنی!

کلافه وعصبی چنگی بین موهاش زدونشست روی کاناپه-بایدبرم غزل وبیارم..

-جاش امنه!

-نمیتونم بزارم تواون جهنم بمونه وعذاب بکشه..

romangram.com | @romangraam