#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_90
-چطوری میتونی اینقدتحمل داشته باشی؟چجوری میزاری خون عشقت روی زمین بمونه؟مرتیکه .... جلوی چشمای من اززیبایی تن وبدن مادره من حرف میزنه،جلوی چشمای من بهش میگه خراب،اونوقت انتظارداری بشینم تامنوبی غیرت فرض کنه؟من نمیتونم مثل توساکت بمونم،نمیتونم دامون!
دستاشوروی شونه هام گذاشت ومجبورم کردبشینم.
دامون-بی غیرت نباش،خشمت وکنترل کن تابه وقتش،توی یه زمان مناسب پامونوبزاریم روخرخرشونفسشوبندبیاریم فقط یکم دیگه صبرداشته باش!
-چطورمیزاری دخترت بازیچه ی اون عوضیابشه؟
-انتخاب خودشه،بتیس هم دوسش داره،شایدیکم تندباشه ولی راهش ازعموش جداست!غزل بایدیادبگیره که هرتصمیمی توزندگیش حتماعاقلانه ودرست نیست!..
کجامیری؟
-حالم خوش نیست میرم خونه باغ!
-کاره احمقانه ای نکنی دارینوش!
-نگران نباش،اینوهم کنترل می کنم!
کاپشنموبرداشتموبیرون رفتم،بازهم غزل،بازهم خاطرات نحسش که ولم نمی کنه..دستش روبه کمرش گرفته بودوبه سختی پله هاروبالامیومد..بازهم بچه ی نحس بتیس!
غزل-توخونه نداری که هرروزاینجایی؟
-به توچه؟جای توروتنگ می کنم؟شوهرت کو؟بازم ماموریت رفته؟
romangram.com | @romangraam