#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_88
-من بدون تونمیتونم ترمه..
-بروپی زندگیت..
-لعنتی توزندگیمی!
عطره تنشوبرای آخرین باربوکشیدم اونم مثل من بودنمیتونست بره نمیتونست بدون بوکشیدن بزاره وبره،دستموگرفت وگذاشت روی قلبش-باهاش خداحافظی کن قلب لعنتی من!
دستامورها کردوبیرون رفت،توی یک آن پاهام لرزیدوپشت درزمین خوردم...قلبم دلم فکروذهنم تمام جونم ترمه رومی خواست!)
(دارینوش)
رشید-یه روزی منم عاشق شده بودم،امامیدونی که همونطورکه هیچ چیزه من ساده نیست عشقمم همینطوربود...
رویا-یعنی چی بابا؟دختره مشکلی داشت؟
-یه مشکل خیلی بزرگ،بعدازاین که گرفتارش شدم فهمیدم هم شوهرداره هم یه بچه ی یک ساله...
دستام به طوره فجیهی روی پاهام مشت شد!
رویا-واقعابابا؟خوب..اون چی؟اونم عاشقت بود؟
رشید-بیش ترازاون چیزی که فکرمی کردم!ولی وجوده شوهرش برای هردومون سخت ومشکل بود،هرچندکنارگذاشتن اون کاره سختی نبودآخه نابودکردن یه مرده معتاده قماربازچه سختی میتونست واسه رشیدشایگان داشته باشه؟
romangram.com | @romangraam