#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_87
-دیگه دنبال چیزی نیستم،چون به اونی که می خواستم رسیدم!
-دختره من..
-دختره تونه..دختره برادرت،زن من!
باناباوری دستاموجلوی دهنم گذاشتم،مدام صداش توی گوشم تکرارمی شد:دختره تونه،دختره برادرت،زن من!
(دامون:
ترمه_حالم ازتوواون پدرخوانده ی.... بهم میخوره،ازدوتاتون متنفرم،هم ازتوهم ازاون قاتل!
-ترمه گوش کن،بایدواست توضیح بدم..
-خفه شو!خفه شودامون،دیگه ازشنیدن صدات حالم بدمیشه،بوی تنت صدای نفس هات،هرچی که به تومربوط میشه حالموبهم میزنه،میدونی؟تنهاازتوحالم بدنمیشه ازخودمم متنفرم که عاشقه مردی مثل توشدم فک کردم بعده جداییمون آدم میشی فک کردم دوره اون زندگی کثافتت وخط کشیدی فک کردم اون قدرعاشقم هستی که واسه حرفم ارزش قائل بشی ودوروبره اون پدره عوضیت نری،چطوری میتونی خودت وببخشی؟برادرت وزنش واسه حماقتای توزیره خروارهاخاک دارن میپوسن..
-من واسه توقیده همچیوزدم ترمه،اگه نزده بودم اصلادیگه دنبالت نمیومدم..من که انتقامموگرفته بودم دیگه چه کاری باهات داشتم آخه لعنتی؟
چشمای قشنگ سبزش پرازشک شد،دستای ظریفشوروی گونم کشید-اصلادیگه نمیدونم دلم واست تنگ میشه یانه،ولی هرپایانی هرعشقی بایدوداع داشته باشه،مگه نه دامون؟سرتونندازپایین،واسه آخرین باربه ترمه نگاه کن،نگاه کن وبببین که باهام چیکارکردی..
-نروترمه..
دستای غزل وبین دستاش گرفت وبه سمت دررفت باچشمای سرخ مقابلش ایستادم..
romangram.com | @romangraam