#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_82
-فراموشش کردم ولی..یه چیزی اینجاسنگینی می کنه ثمره،این قلب لامصب گاهی اوقات هشدارمیده ...
-پس فراموشش نکردی..
-عشق اول...
-عشق آخر!..میدونی غزل؟گاهی اوقات خداروشکرمی کنم که هیچ وقت عاشق نشدم نه نگران ازدست دادن کسیم نه نگران به کسی رسیدن،شایداحمقانه باشه ولی من حتی نمیدونم دوست داشتن چه جوریه..
-هرچه قدرم که عذابت بده بازم شیرینه!
(گذشته اززبان دامون:
-خوابید؟
ترمه-به زورخوابوندمش ولی خداروشکربچه ی آرومیه مثل غزلم!
-سلین خیلی خوشحاله که میبینه تواینقدربه فکره بچشی..
-این بچه یادگاره بهترین رفیقمه،این بچه یادآوره دختره خودمه وقتی نگاش می کنم حس می کنم غزل پیشمه،وقتی توبغلمه همه ی دلتنگیام رفع میشه..
-نمی خوای واسش اسم بزاری؟
-این بچه فقط میتونه یه اسم داشته باشه..غزل!)
romangram.com | @romangraam