#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_81
-بامن اینطوری حرف نزن غزل،من هرلحظه میتونم اراده کنم ونسبت توواون عوضیوبه عموم معرفی کنم اونوقته که میفهمی عشق شجاعت هیچ قدرتی نداره وبه راحتی زیره پاهای عموم له میشه...(موهاموپشت گوشم هل دادوادامه داد)تودخترزرنگی هستی خوب میدونی که چی میگم..
-بروبیرون،می خوام لباسموعوض کنم.
-باشه،ولی توهم دیگه عادت کن،خودت اذیت میشی..
باانزجارروموبرگردوندم ودکمه های پالتوموبازکردم...
پنج ماه بعد........
ثمره-گردوی خاله چطوره؟قشنگ دهن مامانشو...... می کنه؟
-آره خداییش مثل خالش وحشی وبیشعوره بهش خوبیم می کنی لگدمیپرونه..
-ولی جون ثمی بهت میادا..
-چی؟
-اینکه مامان بشی،حسه خوبیه نه؟
چیزی طول نکشیدکه اشک توچشام حلقه زد-مامان شدن آره ولی مادره بچه ای شدن که ازپدرش تنفرداری فک نمی کنم..
-هنوزدلت پیش دارینوشه؟
romangram.com | @romangraam