#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_78


جعبه ی مشکی روبازکرد......یه گردنبندبودولی نه یه گردنبندساده...بیرونش آوردوبادقت به حروف انگلیسی پشت پلاک خیره شد( معنی:وای به روزانتقام)به همراه یک تاریخ،روزی که همه زندگیموازم گرفت،باوحشت به چشمای پرنفرت من خیره شد،اون پلاک زیبابود،ودرنهایت زیبایی بسیارپرمعنا!من عاشقانه باهاش راه نمیومدم توی هرثانیه ازعمرم واسش نقشه می کشم جوری انتقاممومیگیرم که توی تاریخ ثبت بشه!

کامران-حکاکی شدست؟

-آره،دلم می خواست خیلی خاص باشه!

سهیل-چی نوشته بتیس؟عاشقانست؟

رویا-حتماخصوصیه که نشونش نمیده بهتره مافضولی نکنیم...

دارینوش-من یه کارفوری واسم پیش اومده بایدسریع برم ،رویاتومیمونی؟

-نه منم میام یکم صب کن پالتوموبپوشم بریم!

باحسرت قامت کشیده وجذابشوبدرقه کردم،رویادستی تکون دادوپشت سردارینوش بیرون رفت! ...........

(دارینوش)

کیومرث-به به برادرزاده ی عزیزم،خوش اومدی بتیس جان،این خانم زیباهمون عشقته که تعریفشوکرده بودی؟

بتیس-همسره خوشگلم غزل!

کیومرث بانگاهی گرم سرتاپای غزل رووارسی کرداماغزل تنهابانگاهی سردزل زده بودبه زمین..

romangram.com | @romangraam