#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_77
دستاشونوازشگرانه روی بازوهام کشید-صدای نفس هات ومیشنوم..قلبت چرااینقدتندمیزنه؟
سرشوفروکردزیره گردنموحریصانه بوکشید-عطره مورده علاقه ی من...(نگاهی به سرتاپام انداخت)رنگ مورده علاقه ی من..بازم می خوای انکارکنی که فراموشم کردی؟..همونطورکه من تورونمیتونم فراموش کنم،توهم نمیتونی غزل شایگان!فقط میدونی فرق ماچیه؟اینکه من عاشقت نشدم،ولی توهم عاشقم شدی هم وابستم!توکه شوهرت ودوست نداری چه عیبی داره اگه بازم مثل قدیم بامن..
دستاموآوردم بالابخوابونم زیره گوشش که محکم مچ دستموگرفت-می خوای بگی دلت نمی خوادبامن باشی می خوای بگی خیانت نمی کنی؟بازم می خوای ادعای پاک بودن بکنی؟جهت یادآوری بایدبگم که من همون مردی بودم که توروتواون اتاق توی تخت خودم ازدنیای پاک بودنت بیرون کشیدم اونقدرراحت که به هرکی بگی میفهمه کی مشتاق تربوده..
به سختی بغضموقورت دادم..
دارینوش-واسه من بغض کردی؟اصلالازم نیست خودت وناراحت کنی،من هروقت که توبخوای هرساعتی ازشبانه روزکه بگی حاضرم باهات باشم،حتی طولانی ترازقبل،نگران رازمون هم نباش من هیچ وقت اون خاطرات قشنگ وبرای شوهره عزیزت تعریف نمی کنم..
باقدرت پسش زدموبه همراه کادوی بتیس ازاتاق بیرون رفتم،هنوزهم نمیدونستم چراعاشقه این وحشی نفرت انگیزشده بودم؟به خاطره آدم بودنش؟یابه خاطره حرفای قشنگش؟
رویا-دارینوش وندیدین بچه ها؟
دارینوش-اینجام عزیزم،داشتم به غزل خانم کمک می کردم کادوشوازبالای کمدبرداره..آخه دستش نمی رسید..
بتیس نگاهی مشکوک به مادوتاانداخت وکادوموازدستم گرفت..
سهیل-خوب خوب رسیدیم به بخش خوب جشن فک می کنین غزل جون چی واسه عشقش گرفته باشه؟یه ساعت؟نه..یه پیراهن اونم که نه،یه ویلاتوشمال؟یکم ترش می کنه نه؟شایدم یه قلاده ی طلایی..
بتیس-خفه شوسهیل!
کامران-بشین رفیق دل دختراروبردی کفشون برید!
romangram.com | @romangraam