#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_71
دوتاازدخترابالوندی دوطرفم نشستن وجام هاشونوبهم کوبیدن،اونی روکه موهای مشکی داشت توحصاره دستام قفل کردم ..سرشوکشیدبالاولباشوغنچه کرد،قبل ازاینکه کاری بکنه چنگی توموهاش زدموسرشوکشیدم عقب،بااینکه کمی دردش اومده بودولی هنوزم سعی داشت بانگاهاش دلبری کنه..دختره موبلوندی که سمت چپم نشسته بودباعشوه سرشوروی شونم گذاشت،بایه دستم کمره مومشکی روگرفتم وکشیدمش روی پاهام بادست دیگم موهای موبلونده رونوازش می کردم...
-اسمت چیه؟
مومشکی-ثنم!
چشماش مشکی بود!درست شبیه چشمای اون.....
-چشمای قشنگی داری!
دستاشوگذاشت تخت سینموخودشونزدیک ترکرد-امابه قشنگی چشمای تونیست!
شبیه اون بودولی این چشمای آرایش شده یه چیزی کم داشت..آرامش،شیطنت کودکانه،ولی مثل شب مشکی بود!
غزل-حواست کجاست دارینوش؟ببین چقدخوشگل شدم!رنگ جدید موهام بهم میاد؟
-نه،خیلی زشت شدی!توفقط بایدموهات مشکی باشه،مشکی زاغ!
-بازم مثل همیشه بزن توذوقم!میمیری بگی خوشگل شدی عزیزم،خیلی تغییرکردی عشقم ازاین به بعدهمیشه تنوع بده!
من-خیلی خوشگل شدی عزیزه دلم!
ثنم-همه ی این خوشگلی ماله توا! هرجورکه دوست داری ازش لذت ببر!
romangram.com | @romangraam