#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_69
-نمیدونم چراکاره دنیااینجوری میشه،تودقیقاشدی جفت مادرت سرکش ویه دنده،ترمه هم مثل پدرش شدموی دماغ من،بالاخره هرکی به خاطره حماقت های خودش زندگیشوازدست میده،مثل زیبا،اینقدرپارودمم گذاشت که مجبورشدم جلوی چشمای پسرش زهربه خوردش بدم..
-خفه شوووو!دهن کثیفت وببند!
-نمیدونی چه قدرخواستنی وسرکش بود،ولی من برای تصاحبش دست به هرکاری زدم...اینقدرنافرمانی کردکه مجبورشدم حاملش کنم،ازش پسرمی خواستم یه پسرمثل تو!قدرتمند،مغرور،تعصبی!امااونم خودشوکشیدسمت تو،دوست داشتم شبیه توبشه ولی دوست نداشتم مثل توبشه دشمن جونم!مرگ زیبابیش ترازاینکه آرومم کنه هارم کرد،اونطوری که می خواستم بزرگتون کردم،مثل خودم انتقام جووکینه ای!پناه شده بودزندگی وهدفم!هدفی که تودستای آیهان فلاح بود،تورولازم داشتم آتیشت تندبودفرستادمت تونبردولی ازبس مثل بابات خ*ربودی عاشقه دختره شدی وهمه ی نقشه هاموبه باددادی،من!داروین شایگان،همه اموالموزندگیموبه تک پسرم باخته بودم تربیت شده ی خودم بودبیش ترازایناهم ازش برمیومد،یه گروه وفرستادم که آدمش کنن ولی انگارعمرش به دنیانبودوهم خودشونابودکردهم زنشو...
-تومیدونی بچه یعنی چی؟میدونی هم خون یعنی چی؟
-نمی خواستم بلایی سرش بیارم به جون زیبافقط می خواستم آدمش کنم ولی دانوب الاغ ترازاین حرفابودکه به جای حس انسان دوستانه دودستی جونشوبچسبه!
-اومدی دنبال چی؟اومدی چندنفره دیگه روبه کثافت بکشی؟هنوزاستخونی مونده که دنبالش واق واق کنی؟
-آره مونده..نوه ی عزیزم!تنهایادگاره دانوبم..اومدم که دستموروی سرش بکشموبهش بگم که چقدردوسش دارم،اونقدری که حاضرنشدم حتی یه موازسرش کم شه..
-بعده این همه سال اومدی دنبال یادگاره دانوب؟اونم تویی که بچت وکشتی،دستت وبکشی روی سرش وبهش بگی به خاطره منافع کثیفم مجبورشدم پدرت وبادوتاگلوله بفرستم اون دنیا؟فک می کنی بعدازشنیدن این حرفاچه عکس والعملی نشون بده؟حتمابغلت می کنه وواسه کاری که کردی ازت تشکرمی کنه..
-اون هیچ وقت داستان وبه همین شکل که هست نمیشنوه پدره نمونه،شایداگه من قشنگ ترورمانتیک ترتعریفش کنم اینطوری عکس العملش خیلی فرق کنه..
-حتی نوک انگشتتم بهش نمیرسه..
-فکرنمی کنم،آخه قراره بشه جزیی ازخانواده ی من!
-واضح حرف بزن!
romangram.com | @romangraam