#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_67


-افتضاح؟برای من که خیلی لذت بخش بود!مخصوصابادلبریای تو،میدونی چقدشب پرخاطره ای شدبرام؟(انگشت شصتشوخیلی آروم روی لبای سرخم کشید)طعم این لبا(سرشوخم کردزیره گلوموعمیق بوکشید)این بوی مست کننده،هیچ وقت ازذهن دارینوش پاک نمیشه،توراست می گفتی گرمای..... باتوروباهیچکس دیگه ای تجربه نخواهم کردچون توشدی ملکه ی ذهن دارینوش،چشم آهوی سرکش دارینوش!

صورتشوکه کشیدجلوباقدرت پسش زدم-دیگه بهم دست نمیزنی..

-اااا؟بایدازشمااجازه بگیرم؟سندخورده لبات؟به اسم کی؟بتیس؟..نه عزیزم به اسم دارینوش!دارینوش وحشی که دوسش نداری..

بتیس-کادوت وتقدیم کردی؟یاهنوزمونده؟

باخونسردی دستاشوتوجیب شلوارش فروکردوباپوزخندگفت-متاسفانه توحضوره تونمیتونم کادوروتقدیم کنم باشه واسه یه فرصت بهتر!

-غزل وفراموش می کنی حتی اسمشو..

-ای بابا!شمازن وشوهرچراحالیتون نمیشه؟مگه میشه اون شبای لذت بخش ورویایی روفراموش کنم؟هاغزل؟توبگو!اصلامیشه ازاون شباگذشت؟

بتیس-خفه شو!

باعشق دستای بتیس وتودستم قفل کردم وباملایم ترین لحن ممکن گفتم-بریم توعزیزم،مهمونامنتظرن..

بتیس-باشه خوشگلم الان میریم تو..

دارینوش نگاهی خشونت آمیزبه دستای قفل شده ی ماانداخت وسیگارشوروشن کردقبل ازاینکه زیره دست وپای دارینوش له بشیم بتیس وبردم تو...

بتیس-مرسی بابت حمایتت غزلم!

romangram.com | @romangraam