#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_49


-کیومی خوای بفرستی؟دامون به غزل چی می خوادبگه؟

-دامون به غزل چیزی نمیگه پسرم،متاسفانه این مسئولیت گردن توا بهش میفهمونی که دیگه نمیتونی پیشش بمونی ومراقبش باشی!

غزل وپاس بدم به یکی دیگه؟ازش استفاده کردم حالابگم نمیتونم پیشت بمونم حتی درحده محافظ؟اون نفهمه بچست نکنه دوباره عاشق بشه ودلش بشکنه؟اون دیگه دخترنیست توباهاش چیکارکردی دارینوش؟تودقیقاکاریوکردی که رشیدبامادرت کردباپاک ترین زن زندگیت!

کیومرث-توخیلی محکمی دارینوش مطمئن بودم دل نمیبازی واسه همین توروفرستادم!بیاپسراین ویسکی وبخورحالت جابیاد! ..........

(غزل)

صدای چرخیدن کلیدتودرکه اومدباخوشحالی بلندشدم،ولی بادیدن قیافه ی داغون وسرووضع آشفته ی دارین بنده دلم پاره شد!می خواست زمین بخوره که نگهش داشتم باچشمای سرخ زل زدتوچشام وموهای لختموکه ریخته بودتوصورتم هل دادپشت گوشم،باکشدارترین لحن ممکن گفت-من..ب.اتو..چیکارکنم چشم آهو؟

مست کرده معلوم نیست منوباکی اشتباه گرفته..باحرص بردمش توحموم وبه زورنشوندمش توی وان،آب که تووان پرشددوش بالایی روبازکردم وگرفتم بالای سرش می خواستم دکمه های پیرهنشوبازکنم که کمرموگرفت ومنوکشیدتووان بی توجه به چشمای حریصش که روگردنم میخ بودتندتنددکمه های لباسشوبازکردم وازتنش درآوردم حوله ی کوچیکی ازکناره وان برداشتم ومشغول خشک کردن موهاش شدم،دستشوازدوره کمرم بازکردموازتووان اومدم بیرون،زیره بغلشوگرفتم وکمکش کردم که روی تخت درازبکشه پتوی نازکی روش انداختم وبلندشدم می خواستم برم واسش آب پرتغال بیارم که دستاموگرفت-نرو...

کنارش نشستم وموهای روی پیشونیشونوازش کردم...

دارینوش-مامانم موقع مرگش می گفت بابام بیش تره شبامست میومده خونه وهمه روبه بادکتک میگرفته میدونی چرا؟چون هیچ وقت اینقدرزن نبودکه مثل تواونوازمستی دربیاره وبهش محبت کنه،میدونی چرازن خوبی نبود؟چون عاشقه یه مردی به جزبابام بوده...

-بابات چی؟مامانت ودوست داشته؟

-نمیدونم...ولی هیچ مردی حقش خیانت نیست حتی اگه بی پول باشه،حتی اگه قماربازباشه حتی اگه تک پسرشو،یه دونه بچشوسره قمارببازه...

بابغض گفتم-تورو؟

romangram.com | @romangraam