#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_48


-مهم نیست..

(دارینوش)

همین که اومدتویقشوتومشتم گرفتموبه سمت اتاقش کشوندمش..

غزل-ولم کن وحشی!!گردنم شکست..

باضرب پرتش کردم تواتاق ودروروش قفل کردم-نتیجه ی دورزدن دارینوش توی یه زندان پوسیدنه اینقداون جامیمونی که موهات مثل دندونات سفیدشه!

-من هیچ کیودورنزدم..

-هم بامن هم باهزارتاآشغال دیگه مگه نه؟فک کردی من الاغم که بزارم دختری که بامن.. داره همزمان باهزارتادیگه هم ... بزنه؟من شمازنای شیطان صفت وخوب میشناسم به هزارنفرنخ میدین بعدالکی ادای ت.....رودرمیارین!

-اینایی که گفتی همش مختص تواون دوست دخترای هرجاییته آره اصن توراست میگی من عروسک عشق.... دیگه دخترم نیستم که نگران چیزی باشم..

بی توجه به حرفاش سوییچ وازرومیزبرداشتم وزدم بیرون........

کیومرث-دیگه نمیتونی بری خونه ی دامون این ماموریت ومیزارم گردن یه نفردیگه بادامون هم هماهنگ می کنم لازم نیست نگران پدرخوندت باشی!

-یعنی چی ماموریت ومیزارم برعهده ی یکی دیگه؟مگه اون خونه کاروانسراست که هرکس وناکسی وبفرستیم توش؟

-رشیدخیلی باهوشه دارینوش خودتم خوب میدونی اگه بفهمه توتوخونه ی بزرگ ترین دشمنش رفت وآمدداری چه فاجعه ایه میشه توکه دوست نداری بازی وخراب کنی؟

romangram.com | @romangraam