#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_47


بتیس-خوشحال شدم که اومدی..

-به اصراره شیمابود!

-این قراروگذاشتم که درمورده قراردادوکارحرف بزنیم..

-ولی شیماچیزه دیگه ای می گفت...

-مثلا؟

-مهم نیست!

-چندسالته؟

-مهمه؟

-شعرات خیلی بیش ترازقیافت میخوره یعنی عالین!

-ممنون!لطف داری...

قرارمثلاکاری بودولی نگاهای تیزوپرمعنیش چیزه دیگه ای می گفت...گوشیم برای صدم زنگ خوردوهربارهم اسم وحشی روصفحه چشمک زدومن هم برای بارصدم ردتماس دادم..

بتیس-راحت باش جواب بده،مثل اینکه خیلی اصراردارن..

romangram.com | @romangraam