#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_4


دارین-اختیارداری دام!

ناخداگاه ابروهایش بالاپریداین چه مخفف کردنی بوددیگر؟دام!!!درمیان ماشین های گران قیمت به دنبال ماشین لوکس آخرین سیستمی می گشت که احتمال داردماشین این پسرک مخوف مغرورباشداماباصدای دارین ازجستجودست کشید.

-اونجاست!

-چی؟

-چیزی که دنبالش می گردی...

چشم چرخاندوبه نقطه ای که اواشاره می کردخیره شدناخداگاه به طرزه فکراحمقانه اش پوزخندزد!پژوپارس سفیدرنگ به اودهن کجی می کرد!

من-فک نمی کردم..

-اینم یه ماشینه ازپیاده روی خیلی بهتره!حتی اگه سان روف نداشته باشه وباسرعت نورحرکت نکنه!

-طرزه فکره جالبی داری یه چیزی تومایه های دبیرفیزیکمون!

ازلحن ونگاه سردش وجوده غزل به یکباره یخ بست! پوزخندی که زدباعث شدچال گونه هایش نمایان شودواین چال های زیباازچشم غزل که عاشق چال روی گونه بودپنهان نماندهرچه بیش ترمی گذشت بیش ترمتوجه می شدکه جذابیت نفس گیری دارد!

دارین-دبیرتونم دیوونه بود؟

همین جمله کافی بودکه بهانه ای شودبرای تماشای لبخنده دلنشین غزل!

romangram.com | @romangraam