#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_3
-بروبشین وروجک الان مسابقه شروع میشه!
-یه ماچ میدی انرژی بگیرم یایه وقت ازشخصیتتون کم میشه مهندس!
-بروبشین بچه پرو!
این همه انرژی ازکجاسرچشمه می گرفت آن هم بعداین همه سال؟دختره شگفت انگیزی بوددرست مثل مادرش!روی یکی ازنیمکت هانشستوباافتخاربه تماشای دخترش نشست آرزویش برآورده شده بوددختری کپی برابراصل عشقش!تمام حرکاتش راآنالیزکردمغروروجدی کاملامسلط انگارنه انگاربیرون ازاین مسابقه ماننده بچه ای پنج ساله شیطنت می کند!باچشم به دنبال پسرورفیق قدیمی اش گشت،خیلی هم سخت نبوداوراتشخیص دهدحتی پلک زدنش هم شبیه به خودش بود بعده این همه سال دوری هم قیافه اش راتشخیص میدادقیافه ای که بیش ترته مایه های غربی داشت تاشرقی!پرچم پایان که برافراشته شددارین نفسی ازروی آسودگی کشیدهیچ چیزه جذابی برایش وجودنداشت تقریباهمه چیزبرایش عادی شده بودهم شورواشتیاق تماشاچی هاهم بردهمیشگی اش بااین تفاوت که انگاررقیب سرسختی درچندمرحله ازمسابقه به راحتی ازاوسبقت گرفته بود!غزل باقیافه ای درهم وخسته کلاهش رادرماشین پرت کردوپیاده شددلش می خواست آن پسرک زبل راباهمین دست هایش خفه کند!مخصوصاحالاکه به طورعجیب وصمیمانه ای باپدرش درحال گفت وگوبود!بطری آبش رایه نفس سرکشیدوبه نقطه ای نامعلوم خیره شدکجای تعلیمات ترمه اش رااشتباه رفته بودکه اینطورشکست خورده بود،باحرص به پدرش وآن پسرخیره شدکه قصدنداشتندصحبت هایشان راقطع کنند،دامون که متوجه نگاه خیره ی غزل شداوراصدازدتاغزل هم به جمعشان بپیوندد!به نزدیکی آن هاکه رسیدحوله ی کوچکش راروی دوشش انداخت وکناره دامون ایستادانگارنه انگارکه فرده دیگری هم آنجاست...
دامون-خسته نباشی وروجک!
-سلامت باشی مهندس!
-دانش آموزحرفه ایم پسرم شریکم رفیقم دارینوش!
حدس سختی نبودکه آن رقیب سرسخت پسری باشدکه اورابه راحتی برده است،نگاهی خونین به چهره ی جذاب غربی روبه رویش انداخت وباتحکم گفت-حالت ومیگیرم!
پوزخنده مسخره ای درصورت دارین نمایان شدبالحن تحقیرآمیزی گفت-خیلی مشتاق اون روزم!
دامون-امیدواربودم ازراه دوستانه واردشید!همش یه مسابقس جدیش نگیرید..
غزل-لباساموعوض می کنم بریم.
-دارینوش زحمت رسوندنمونومیکشه قراره مهمون ماباشه البته صاحب خونس!
romangram.com | @romangraam