#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_38


-ازکجامیدونستی تولدمه؟

-بابات بهم زنگ زد..

-مگه اون تولده منویادشه؟..کجابود؟

-تاکسی چیزی بهم نگه آمارنمیگیرم..

-رفته..رفته که برنگرده..میدونستم..روزه تولده من..روزخاکسپاری مامان..رفت که امسالم یه بهونه ای داشته باشه واسه تبریک نگفتن تولدم!من چه گناهی کردم دارین؟ها؟توبگو!

اشکام یکی یکی روی دستای دارینوش که روی دستم بودفرومی ریخت دیگه نمیتونستم تحمل کنم شوم بودن به اندازه ی کافی زجرآورهست!تواون لحظه فقط واسه یه لحظه اصلحشوازرومیزبرداشتموگذاشتم روشقیقم..باجدیت کمی هم ترس زل زدتوچشام-بدش به من!

-من خیلی تنهام دارینوش،خیلی تنها،من محبت پدرمودارم چون یادگاره عشقشم،به غیره اون هیچکس تواین دنیانمیتونه یه دختره لوس ونازنازی روکه مدام لجبازی می کنه تحمل کنه میدونی چرافقط یه دوست دارم اونم ثمره است؟چون تنهاکسیه که گذشتمومیدونه..تو..توهم منوبه زورتحمل می کنی من واسه همه یه مزاحمم..

-خیله خوب سخنرانی بسه فضابه اندازه ی کافی هندی شداون اصلحه روبده من خنگی دستت میخوره به ماشه هممونوراحت می کنی!

-همه چی امروزبایدتموم بشه،زندگی غزل،عشق غزل!

-فک می کنی باکشتن خودت بابات وخوشبخت می کنی؟واسه من که فرقی نداره ولی بابات نابودمیشه..

انگشتم رفت روی ماشه دیگه هیچی نمیدیدم هیچی نمیشنیدم حتی چشمای زیبای دارینوش رو..فقط یک ثانیه مونده بودتاپایان دادن به زندگیم که دارین باسیلی محکمی که بهم زداصلحه روازم گرفت این سیلی یه تلنگربود،تلنگری که منوازچندسال پیش بیرون آورد،ترمه مرده..چندساله..روشوازم برگردوند،هق هقم شدت گرفت بهش نیازداشتم به آغوش محکم یه مرد!بهش نزدیک شدم وازپشت سفت بغلش کردم اشکام لباسشوخیس کردولی برنگشت...

-بغلم کن!توازمن برنگرد!تومنودوست داشته باش!تواین غزل شوم ودوست داشته باش!بهت قول میدم پشیمونت نکنم،قول میدم هیچی واست کم نزارم،ناراحتت نمی کنم دارین،توفقط باش!

romangram.com | @romangraam