#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_37
-توچه چیزه ترسناکی داری که من بترسم؟
-اگه نمیترسیدی باخیال راحت روی همین تخت می خوابیدی خیلیامیان توتخت من ولی همشون نمیتونن تاآخرش جسارت داشته باشن!
باجسارت تمام زل زدم توچشماشودکمه های مانتوموبازکردم زیرش یه تیشرت صورتی فسفری پوشیده بودم مقنعموازسرم کندموگیرموبازکردم موهای لخت مشکیم موج دارروی شونه هام ریخت اول زانوموگذاشتم روتخت وبعدازیه چشمک ریزکامل درازکشیدم.
دارین بالحن کلافه ای گفت-هواسرده مجبورنیستی باتاپ بخوابی.
-توچرالخت خوابیدی آقای بت من؟
-من سرمانمی خورم.
-اوه آره راست میگی یادم رفته بودتوهیج ضعفی نداری!
باخیال راحت چشماموبستم ورفتم زیره پتو،فقط من میدونم وخدامیدونه که دارینوش چقدتاصبح جابه جاشدوآب خوردوازپنجره بیرون چک کرددیوونست این پسره فک کنم تاصبح یک ثانیه هم نخوابید....... به زورچشماموبازکردم...امروز بیست ویکم آذربود..شوم ترین ونحس ترین روزسال..پتوروتومشتم مچاله کردموبلندشدم قدم هام سنگین شده بود..کاش چشمام بازنمی شد!کاش به یه خواب ابدی فرومی رفتم...باامروزمیشه چندسال که بی مادرم؟خیلی ساله..ولی مگه نمیگن خاک سرده پس چراخاک ترمه ی من همیشه گرم وتازست؟ دارین باپلاستیک هایی تودستش اومدتو..
دارین-کی ازشارژکشیدتت؟
کیک شکلاتی گذاشت روی میزمقابلم..امروز..روزه تولدمه،چرا؟چرابایدتوروزه تولده من یه خروارخاک بریزن روجسم نحیفت؟
-هیچکس برام کیک تولدنگرفته بود ...
-منم تابه حال برای تولده کسی کیک نگرفته بودم...
romangram.com | @romangraam