#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_31


-میشه هی گیرندی به این موضوع؟فقط یکم بی حوصله ام البته اگه واست جای سوال نیست..

-چراتفاقاهست ولی گیرنمیدم راحت باش!

شیما-غزل!

-جانم؟

-اون موتوریه منتظره تواانگار..

کیمیا-چقدم هلوا لامصب بهش بگوماروهم برسونه..

به اونورخیابون نگاه کردم،دارینوش اینجاچیکارمی کرد؟تیشرت مشکی جذبی پوشیده بودکه عضله های برنزشوبه نمایش گذاشته بودازروش هم یه پیرهن مشکی که دکمه هاش بازبودباکاپشن چرم مشکی شلوارکتان مشکی وبوتای سفیدمشکی عینک جیگری هم به چشماش زده بودوسواره یه موتورپرشی مشکی براق شده بودکه مثل خودش هلوبود!بااخم های درهم به سمتش رفتم.

-کاره جدیدیادگرفتی؟مخ زدن جلوی مدرسه ی دخترانه؟خوبه!بهت میاد موفق باشی!

-بشین ترکم بریم زیادم حرف نزن میدونی که حوصله ی وراجی ندارم..

-کی گفته من سواره موتوره قراضه ی تومیشم؟

-کسی نگفته من میگم!

-چراباماشین نیومدی دنبالم؟

romangram.com | @romangraam