#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_25
اززبان دارینوش.....
دختری ریزه میزه یکم اون طرف ترخم شده بودروی زمین درحال کلنجاررفتن بانخ پیرهنش بودکه به کفشش گیرکرده بود،جلوتررفتم حتی زحمت ندادسرش روبیاره بالا ..
-فیلم سینمایی پخش می کنن یاسریال که اینطوره زل زدی؟
-من که جزیه برنامه ی کسل کننده وبی ریخت چیزی نمیبینم..
-پس لطفاکانال وعوض کن بعدانظرت راجع به برنامه روارسال کن به ایمیلمون....
-صدات خیلی آشناست!سرتوبده بالاببینمت!
بااکراه سرشوبلندکردنقاب طلایی که زده بودفقط چشمای خمارشوبه نمایش گذاشته بودکه اونم لنزبود.. منم مثل خودش خم شدم ،دستموکه کشیدم سمت کفشاش خودشوعقب کشید..
-کی کمک خواست ازت بت من؟
-نه انگارخیلی علاقه داری کل مهمونی رو مشغوله وررفتن باکفشت باشی..مشکلی نیست خوش بگذره!
همین که بلندشدم رویادرحالی که زیپ پوتین هاشومی بست ازاتاق اومدبیرون..نگاهی خالی ازهرحسی به دختره انداخت ودستاشومحکم حلقه کرددوره بازوهام هنوزپاموروی اولین پله نزاشته بودم که دختره صدام کرد-آهای آقای بت من!
-میشنوم...
-وررفتن بابنده کفش خیلی بهتره ازم....ه بایه موجوده پلاستیکیه..(وآخره جملش هم باابرواشاره ای به رویاکرد) رویا-بامنه؟
romangram.com | @romangraam