#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_23


غزل-گمشووووبی شخصیت!

(لباس غزل-تاکمرتنگ وازجنس گیپورازکمربه پایین ازتوربودوحسابی پف)(لباس ثمره:تاب دورگردنی قرمزشلوارقده نوده مشکی!)

ثمره-حالاحتمابایداین نقاباروبه خودمون وصل کنیم؟

-اسمش روشه مراسم بالماسکه،میدونی که بدون ماسک رات نمیدن پس بیخودی لب ولوچت وآویزون نکن!

ثمره-سوییچ وورداربریم دیرشد!

مثل همیشه مغروروپرابهت گوشه ای ازسالن ایستادوبی توجه به اتفاق های اطرافش جرعه جرعه پیک رامی نوشید!باری دیگرنقشه هایش رامرورکرد تمام حرف های کیومرث رامثل ضبط صوتی ثبت کرده بود-حواست وخوب جمع کن دارین!یک اشتباه کوچیک واحمقانه ی تو،کل این سازمان ومیفرسته توهوا!وقتی انجام این ماموریت روبرعهده گرفتی هم خیلی خوشحال شدم،هم خیلی ناراحت،خوشحال چون میدونستم هیچکس به جزتونمیتونه ازپس این ماموریت بربیادوناراحت ازبازی باجونت!میدونی که خیلی واسم باارزشی خیلی حیفی اگه عاقبت زیره خروارهاخاک بپوسی!بهت ایمان دارم پسرخونده ی دامون!سربلندم کن!

درجواب تمام حرف هایش باخونسردی سری تکان دادوبالحن خشن وسردی گفت-سرشوبرات هدیه میارم!منتظرم باش پیرمرد!

-هی هی من ازتوجوون ترم خوشتیپ!

-خداحافظ پیرمرد جوون!

احترام خاصی برای این پیرمردمرموزوترسناک قائل بودوخودش هم نمیدانست چرا!باتکان خوردن انگشت های رویادرمقابل صورتش به خودش آمدودست آزادش رادوره کمرباریک رویاانداخت وباانزجارگونه ی سرخش رابوسید!

من-کی اومدی؟

-خیلی وقت نیست!انگارزیادی توفکرش غرق بودی..

romangram.com | @romangraam