#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_22
ثمره-چقدحرف میزنی دودیقه صب کن طول می کشه دیگه مثل اینکه کوبیدم ازنوساختما!
-حالاکدومشوبپوشم به نظرت؟قرمزه یانباتیه؟
-همون نباتی روبپوش قرمزه روبپوشی هرنیم ساعت یه باربایدبایکی تواتاق باشی،باورکن من نمی خوام به این زودی خاله شم!
-من بایدنگران خاله شدنم باشم بااین ثابغه ی درخشانت!
-چیکاکنم خو؟دلمومیزنن!ثمیرمیگه ازبچگی عاشق تنوع بودم!
باناباوری به آینه خیره شدهیچ وقت به این اندازه آرایش نکرده بودحالامیفهمیدکه استعدادهای ثمره کورشده است!آرایش کاملی بودامادرنهایت ملیح وزیبا!چیزی که بیش ترجلب توجه می کردچهره ی کودکانه ی غزل بودکه باآرایش مخلوط شده بود!
ثمره-اگه میبینی یه ذره به چشم اومدی هنردست آرایشگرت عسلم!
غزل-دستت طلا!ایشالله عروس شی!
ثمره-بلندبگوآمینننن!
حالانوبت ثمره بودکه باحیرت به غزل نگاه کندبااین لباس نباتی رنگ وموهای موج دارمشکی اش که روی شانه اش رهابودمثل عروسک هامی درخشید!
غزل-بدشدم؟؟
ثمره-افتضاح خوشگل شدی غزلی!من که دخترم نمیتونم نگات نکنم وای به حال مردا!..یه بوس میدی؟
romangram.com | @romangraam