#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_19


-واسم مهم نیست کدوم جهنم دره ای هستی آدمی که بی عقل باشه بایدبره بمیره!الانم کلی کاره مهم ترازتودارم..شب خوش!

دارین بی رحم بودزخمی امااین دخترتمام معادلات ذهنی اش رانابودکرده بود!باعصبانیت پایش راروی پدال گازمی فشردوغزل رافحش میداد،بی شک اگردختره دامون نبودبه راحتی ازاومی گذشت شایدهم حس دیگری درمیان بود...

دارین-دروبازکن تانشکستم دره این طویله رو..

شیما-توروخدادادنزن آقای محترم،من اینجاآبرودارم!

-آبروت بخوره تواون سرت !یابازمی کنی یا دهنتونو... می کنم!

-به خدامن هیچ کاره ام دیدم حالش بده بردمش تواتاق استراحت کنه من نمیدونم چرادروروخودش قفل کرده ولی نگران نباشین خودم میارمش بیرون فقط چندلحظه منتظرباشید!

به حالت عصبی شصتش راگوشه ی لبش کشیدوباپاشنه روی زمین ضرب گرفت!قامت خمیده ی غزل راکه دیدعصبانیتش صدبرابرشدبازویش راگرفت وباقدرت روی صندلی پرتش کرددست خودش نبودغزل بابچه بازی احمقانه اش مهم ترین قراره زندگی اش راازدست داده بود!شیماوحامدمحوه جذبه واستایل دارینوش بودندوشیماحسابی ازمردی که روبه رویش بودمی ترسید..

-مبارک باشه!نمیدونستم ازدواج کرده!

دارین نگاهی خشمناک به حامدانداخت وخطاب به شیماگفت-چطوری به این حال وروزافتاد؟

حامد-راستش ماچیزی نگیم بهتره!

کلافه پشت فرمان نشست وحرکت کرد-ازآدمایی که باکارای احمقانشون گندمیزنن به زندگی بقیه متنفرم!....چندوقته؟..بابای بدبختت میدونه؟.. معلوم نیست چی میزنه که چشاش وانمیشه!..فک کردی چون تک بچه ای وپولدارهرغلطی میتونی بکنی؟

-مزخر..ف نگو!

romangram.com | @romangraam