#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_16


نیلو-آقادارینوش وببوس!

همه به تکاپوافتادندبه جزغزل که باحرص پوست لب هایش رامی کند!دارین خونسردبودوآرام فقط دلش می خواست عکس العمل غزل راشکارکند!یاس بالبخندی وقیحانه خودش راخم کردوگونه ی دارین رابوسیدغزل باچشمانی غم باربه جای رژه لب سرخ یاس روی پوست گندمی دارین خیره بود!

نیلو-اینطوری که حساب نیست بایدلباشوببوسی!

اینبارغزل بالحن تندی گفت-نمیشه!

تمام سرهابه سمت اوبرگشت....

نیلو-اونوقت چرا؟

خودش هم نمی دانست واقعاچرا؟؟؟

غزل-بالاخره یه چیزی هست به نام محرم ونامحرم هی ماچ ماچ رامیندازین!

یاس-غزل راست میگه من نمیبوسم.

باصدای دارین همه میخکوب شدندوغزل ازعصبانیت آتش گرفت!

دارین-ولی من میبوسم!

بازوی یاس رابه سمت خودش کشیدوخیلی سریع کارراتمام کردهمان مدت کم هم برای غزل یک قرن گذشته بود........

romangram.com | @romangraam