#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_14
اگریک ثانیه ی دیگرآنجامیمانداستخوان هایش توسط غزل خوردمی شد!نگاهش راکه ازثمره گرفت دوباره به تماشای اونشست!لذت می بردازاینکه اخم هایش رادرهم کشیده بودوهرازچندگاهی درجواب حرف های یاس سرتکان میداد!حسرت آن رامی کشیدکه روزی خنده های دارین راببیندبی شک جذاب ترازپیش می شد!ثمره برای جداکردن یاس ازدارین ترتیب بازی جرات وحقیقت راداده بودبدون اینکه بداندمسئله پیچیده ترهم می شود!.....دارینوش نگاه خشکی به بطری انداخت وبه دورازجمع روی یک تخته سنگ نشست!
غزل-استادنمیاد؟
لذت می بردازاینکه تمام حواسش پی اوست-ازچیزایی که وقت آدم والکی تلف می کنن خوشم نمیاد!
یاس-بیادیگه بی توخوش نمیگذره!
وچقدرغزل دردل خودش رافحش دادبرای این تفریح آخره هفته!باچشمانی گردبه دارینی زل زدکه حالاروبه روی اونشسته بود.
-نظرتون عوض شد؟
دارین-یکم تنوع بدنیست!
اخم هایش رادرهم کشیدوبه بطری درحال چرخش خیره شدکه سرش روبه راهیدبودوته آن روبه نیلوفر.
راهید-جسارت یاحقیقت؟
نیلو-حقیقت!
راهید-تابه حال چندتاپسروبه جزمن بوسیدی؟
نیلو-تادلت بخواد!
romangram.com | @romangraam