#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_123
-اذیت که نشدی تپشم؟
-خیلی اوش(خوش)گذشت تازه پیتزاهم خودیم(خوردیم)
-بابایی رفت؟
-آله(آره)رفت!
بابا-بسه دیگه غزل بچه روله کردی بیارش توسرمامیخوره..
عروسکاشوباذوق بغل زدورفت تو،دامون هم دستاشودورشونم انداخت ومنوبردتو..
-بشین پیش باباببینم..
-برم پیش تپش..
-فعلابزارخوش باشه باکادوهاش توپیش من باش!...حالت که خوبه؟
-فک کنم..
-اگه قراره بعده دارینوش شکسته وافسرده بشی اجازه نمیدم طلاقت وبگیری غزل،میدونی وقتی ترمه ازم طلاق گرفت دوتاییمون چی کشیدیم؟
-بحث شمافرق داشت بابا،به هرحال شما یه بچه داشتین مجبور بودین به خاطره اون پیش هم بمونین، مهم ترازهمه شمابه خاطر مامان کل زندگیتونو فراموش کردین ولی دارینوش چی؟میگی میرم میگه برو،میگی بهم بگودوست دارم میگه نمیتونم،بااینکه عاشقمه ولی هرکاری می کنه تاعذابم بده حتی حاضرنیست به خاطره من غرورشوبزاره کنارویه اعتراف ساده بکنه واسه انجام هرکارکوچیکی به زورمتوصل میشه،میدونم مرده وغیرت داره ولی منوقاطی زنای خرابی می کنه که دورازچشم شوهرشون..
romangram.com | @romangraam