#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_121
-ولم کن ثمره!
شال ومانتوموپوشیدمو رفتم بیرون،باجدیت تمام پشت فرمون پژوپارس دوستش نشسته بودوسیگاردودمی کرد،کنار ماشین ایستادم ...تمام سعیم این بودکه دلتنگیوتوچشمام نبینه وبغض توصداموتشخیص نده،امابازهم این اون بودکه توی بی حس نشون دادن موفق بود!!!اونقدرخشک وبی رحم زل زدتوی چشمام که اختیارحرفام وازدست دادم..
دارین-رفع دلتنگیت تموم شد بروتپش وبیار!
-هه دلتنگی؟من روزی هزاربارخداروشکرمی کنم که ازاون خونه اومدم بیرون..
-آفرین!خوبه که دختره ضعیفی مثل توبتونه خیلی زودباشرایط کناربیاد..
-نیومدم که بحث کنیم فقط اومدم بگم که ..
-تولدشه..
-درسته!
-من هم اومدم ببرمش که کادوشوبدم..
-اون نیازی به محبت بی رحمانه ی تونداره..
-شایدتونیازی نداشته باشی ولی اون نیازداره..
-نمیتونی ببریش،هنوزتولدش تموم نشده..
romangram.com | @romangraam