#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_12
-هیچ غلطی نمی کنی!
دارین که حوصله ی جروبحث بااین دخترک چموش رانداشت اوراماننده پره کاه روی دست هایش بلندکردوازاتاق خارج شدحتی لحظه ای هم به لگدپراندن های غزل توجه ای نکردازحرص خوردنش لذت می برد!به اولین کاناپه که رسیداورارویش پرت کردوخودش هم کنارش نشست...
-نشون بده سوالت و..
-سوال ندارم.
-نه حوصله ی نازکشیدن دارم نه بحث کردن باگربه ی وحشی مثل تو!پس مثل یه دخترخوب سوالت ونشون بده!
-باره آخرت بودکه به من میگی گربه ی وحشی!
-خیله خوب گربه ی ملوس بگم خوبه؟
-هیچی نگومن اسمی هم دارم...
-اینه سوالت؟
-آره!..ولی مجبورنیستی توضیح بدی..
-کاری ونخوام انجام بدم انجام نمیدم،بیاجلوحلش کنم واست!
مشتاقانه دستش رازیره چانه هایش زدوبه نیم رخ فوق العاده جذاب دارینوش خیره شدفقط به صدایش گوش میدادولی هیچ کدام ازحرف های اورانمیفهمیدبوی تنش آنقدرملایم مست کننده است که چشمانش گرم می شودوبه خواب می رود!دارین سخت مشغول توضیح دادن بودکه بارهاشدن سره غزل برروی شانه اش لرزش خفیفی درتمام بدنش پیچید!به طرفش برگشت،هیچ چیزاین دخترک رادرک نمی کرداین همه معصومیت درکناره این همه شیطنت ولجبازی!نگاهش روی بدن سفیدش سرخوردانقدرلجبازبودکه لباسش راتعویض نکرده بوداین دختریاچیزی از... مردانه نمیدانست یازیادی به اواعتمادداشت شایدفکرش راهم نمی کردمردی که درکنارش بودبه اندازه ی موهای سرش ... داشته است!بارضایت دستان غزل رابه دوره گردن خودش حلقه کردواورابه آرامی ازکاناپه جداکرد!باپاهایش دره اتاق رابازکردوغزل راروی تختش خوابانداماقبل ازاینکه بلندشودقلاب دستان غزل به دوره گردنش تنگ ترشدوصورتش درگودی گردن اوفرورفت!این چه امتحانی بوددیگر؟درست زمانی که می خواست ازاین موقعیت فرارکنددرحصاره دستان غزل زندانی شده بود!پوست سفیدوبراق گردن غزل درزیره لبانش بودواوهیچ دوست نداشت به مرواریدی که دامون به اوامانت داده بودحتی بوسه ای بزندعلی رغم اینکه دلش شدیدابوسه زدن برروی صورت این دختررامی خواست!دستان غزل راآرام ازگردنش باز کردوروی تخت گذاشت به زورنگاهش را دزدیدوبلند شدنگاهش که به تخت دونفره ی اوافتادناخداگاه اخم هایش رادرهم کشیدخودش هم نمی دانست چرااینقدربی دلیل ومزخرف غیرتی شده است مگرقرارنبوداین دخترهم روزی ازدواج کندوباهمسرش روی این تخت ..باکلافگی درراپشت سرش بست وبه اتاق خودش برگشت دستش راروی گردنش گذاشت جای دست های ظریف غزل روی گردنش میسوخت!.........
romangram.com | @romangraam